کانون فرهنگی

شهدای سروشبادران

يا بن الحسن ! تو که آهسته مي خواني قنوت گريه هايت را ، ميان ربناي سبز دستانت دعايم کن*****جهت دریافت نرم افزار کانون فرهنگی شهدای سروشبادران و نرم افزار گمگشته و اسکرین سیور شهدا به منوی نرم افزار مراجعه کنید
کانون فرهنگی


با سلام خدمت شما بازدیدکننده گرامی ، خوش آمدید به سایت شهدای سروشبادران . لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب این وب سایت ، ما را از نظرات و پیشنهادات خود آگاه سازید و ما را در بهتر شدن کیفیت مطالب یاری کنید.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
اپلکیشن اندروید کانون
نظرسنجی
پیام های کوتاه
  • ۱ اسفند ۹۵ , ۱۷:۴۱
    فطرت
نوای وبلاگ
ساعت
نویسندگان
لوگوی همسنگران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱ اسفند ۹۶، ۲۰:۳۷ - ALI DARBANI
    +
  • ۲۷ شهریور ۹۴، ۱۲:۲۰ - مهدی ابوفاطمه
    لایک
معبر منتظران در آپارات
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
سایت مراجع معظم تقلید

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۴۸ ب.ظ

۰

به مناسبت میلاد با سعادت حضرت علی (ع)

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۴۸ ب.ظ

کودک بت شکن

حضرت على (علیه السلام ) دوران کودکى خود را مى گذرانید. روزى پدرش ابوطالب نزد همسرش فاطمه بنت اسد آمد و گفت : على (علیه السلام ) را دیدم که بتهاى بت پرستان را مى شکند. مى ترسم که بزرگان قریش با خبر شوند و به او آسیب برسانند، فاطمه مادر على گفت : شگفتا من خبرى عجیب تر از این به تو بدهم آن هنگامى که على (علیه السلام ) بچه بود و در رحم من قرار داشت روزى کنار کعبه رفتم به طواف کعبه ، قصد پرستش خدا را کردم . بت پرستان ، بت هاى خود را در محلى در کنار کعبه گذاشته بودند. وقتى که در طواف به روبروى آن محل رسیدم على (علیه السلام ) در رحمم آنچنان دو پاى خود را فشار مى داد که من از نزدیک شدن به جایگاه بتها ناتوان مى شدم .(23)

 

 

خواسته های پیامبر(ص)  از خدا

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به على (علیه السلام ) فرمود: اى على ! پنج چیز درباره ى تو از خدا خواستم که خداوند همه را به من عطا کرد:
1- اینکه من اول کسى باشم که از قبر بر مى خیزم و غبار از چهره مى افشانم ،و تو هم با من باشى .
2- خداوند اجازه دهد که من و تو در محل سنجش اعمال بایستیم .
3- ترا در قیامت پرچمدار من قرار دهد.
4- امت مرا به دست تو از حوض کوثر سیراب کند.
5- هنگام رفتن به بهشت ترا پیشرو امت قرار دهد.
آنگاه فرمود: شکر خداى را که بر من منت نهاد و همه ى این تقاضاها را پذیرفت .(24)

 

 

پیشگوئی ولادت حضرت علی(ع)

در زمان حضرت ابوطالب (علیه السلام ) راهبى زندگى مى کرد بنام مثرم بن دعیت بن شیتقام .
این مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت کرده بود و هرگز حاجتى از خداوند نخواسته بود.
تا اینکه از خدا خواست ، خداوندا! یکى از اولیاء خود را به من نشان ده ؛ خداوند حضرت ابوطالب را نزد او فرستاد تا چشم مثرم به حضرت افتاد از جا برخاست و سر او را بوسید و او را در مقابل خود نشانید و گفت : خدا تو را رحمت کند، تو کیستى ؟
حضرت فرمود: مردى از منطقه تهامه .
پرسید از کدام طایفه عبد مناف ؟ فرمود: از بنى هاشم .
راهب بار دیگر برخاست و سر حضرت ابوطالب (علیه السلام ) را بوسید و گفت : خدا را شکر که خواسته مرا اعطا کرد و مرا نمیراند تا ولى خود را به من نشان داد.
سپس گفت : تو را بشارت باد! خداوند به من الهام نموده که آن مژده اى به توست . حضرت ابوطالب (علیه السلام ) پرسید آن بشارت چیست ؟ گفت : فرزندى از صلب تو بوجود مى آید که ولى الله است .
اوست ولى خدا و امام متقین و وصى رسول رب العالمین .
اگر آن فرزند را ملاقات کردى از من به او سلام برسان و از من به او بگو: مثرم به تو سلام مى گوید: و شهادت مى دهد که خدایى جز الله نیست ، یگانه است و شریکى ندارد و محمد بنده و فرستاده خداست و تو جانشین بر حق او هستى نبوت با محمد و وصایت با تو کامل مى شود.
در اینجا حضرت ابوطالب (علیه السلام ) گریه کرد و فرمود: نام این فرزند چیست ؟ او گفت : نامش على است .(25)

 

 

 

قاری قرآن در آغوش پیامبر(ص)

هنوز لحظات اول تولد امام على (علیه السلام ) بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على (علیه السلام ) را به بغل گرفت حضرت ابوطالب (علیه السلام ) مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با على (علیه السلام ) صحبتهاى خصوصى مى کرد و سوالات بسیارى از او نمود على (علیه السلام ) هم با اسرارى که بین خود داشتند با آن حضرت سخن گفت : و آنگونه که انبیا و جانشینانش با یکدیگر سخن مى گویند با هم صحبت کردند.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با زبان مبارک خود دهان على (علیه السلام ) را باز کرد و زبان خود را در دهان او قرار داد. در این حال دوازده چشمه از زبان آن حضرت بر دهان على (علیه السلام ) باز شد و این چنین کام او را برداشت .
بعد از آن پیامبر در گوش راست على (علیه السلام ) اذان و در گوش چپ او اقامه گفت : سپس نوزاد کعبه رو به پدر خود کرد و گفت : اکنون نزد مثرم راهب (26) برو و او را بشارت ده و آنچه را که دیدى براى او بازگو کن ، اکنون در فلان غار است 
بعد از آن پیامبر صلى الله علیه و آله مولود کعبه را در آغوش خود گرفت و همگى به خانه ابوطالب وارد شدند.(27)

 

خبر تولد حضرت علی(ع) برای راهب

مثرم راهب که دستان آن قبلا اشاره شد خبر تولد على (علیه السلام ) را به ابوطالب داده بود و گفته بود که سلام مرا به آن تازه مولود کعبه برسان بعد از تولد على (علیه السلام ) در همان ساعات اول تولد رو به پدر کرد و گفت : اکنون نزد مثرم برو و او را بشارت ده ...
حضرت ابوطالب از مکه راهى سرزمین شام شد تا در کوه لکام (28) در غارى که قبلا محل آن معین شده بود مثرم را از ولادت على (علیه السلام ) مطلع کند.
لذا در روزهاى بعد از ولادت على (علیه السلام ) ناگهان ابوطالب (علیه السلام ) چهل روز از چشم مردم غایب شد و راهى شام شد.
هنگامى که به کوه لکام رسید و وارد غار شد مشاهده کرد که مثرم از دنیا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پیچیده شده و بسوى قبله قرار داده شده است . و هم چنین او دو مار سیاه و سفید را دید که کنار بدن او از آن مواظبت مى کنند مارها همین که حضرت را دیدند، در غار پنهان شدند. حضرت ابوطالب (علیه السلام ) مقابل جنازه مثرم قرار گرفت و گفت : سلام بر تو اى ولى خدا.
ناگهان خداوند مثرم را زنده کرد او به پا خاست در حالیکه دست بر صورت خود مى کشید و مى گفت :
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و ان محمدا عبده و رسوله و ان علیا ولى الله و الامام بعد نبى الله 
حضرت ابوطالب به مثرم گفت : بشارت ده که على در زمین ظاهر گشته است !
مثرم پرسید: علامت آن شبى که بدنیا آمد چه بود؟ حضرت ابوطالب (علیه السلام ) تمام ماجراهاى پیش آمده را براى مثرم بازگو کرد، تا آنجا که گفت : على (علیه السلام ) به سخن آمد و به من گفت : نزد تو بیایم و تو را بشارت دهم و آنچه دیده ام برایت بازگو کنم .
مثرم گریه کرد و سپس سجده شکر بجا آورد و بعد از آن دراز کشید و خوابید و گفت : رو انداز را روى من قرار بده ؛ ابوطالب روانداز او را انداخت و متوجه شد او از دنیا رفته است ابوطالب (علیه السلام ) سه روز در آنجا ماند و هر چه با مثرم سخن گفت : پاسخى نشنید.
اینجا بود که بار دیگر دو مار بیرون آمدند و به او گفتند: سلام بر تو اى ابوطالب (علیه السلام ) حضرت هم جواب آنها را داد. سپس به او گفتند: نزد ولى خدا باز گرد که تو از دیگران سزاوارتر به حفظ و نگهدارى او هستى .
حضرت به آن دو مار گفت : شما کیستید؟ آنها گفتند: ما عمل صالح او هستیم که خداوند ما را از نیکیهاى اعمالش خلق کرده و تا روز قیامت در اینجا از او محافظت مى کنیم و روز قیامت یکى از ما پیش روى او و دیگرى از پشت سرش او را به بهشت هدایت مى کنیم .
پس از این ماجرا حضرت ابوطالب (علیه السلام ) از شام به مکه بازگشت و این سفر چهل روز به طول انجامید.(29)

 

 غذای بهشتی برای ابوطالب

آن هنگام که حضرت ابوطالب (علیه السلام ) خبر ولادت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) را از مثرم راهب شنید به او گفت : من واقعیت سخن تو را باید با برهانى روشن و دلیلى واضح بدانم . مثرم گفت : چه مى خواهى که از خداوند برایت بخواهم و هم اکنون به تو عطا کند تا برایت دلیلى باشد؟
حضرت ابوطالب (علیه السلام ) فرمود:
هم اکنون غذایى از بهشت مى خواهم
راهب این دعا را کرد و هنوز دعایش تمام نشده بود که طبقى ظاهر شد که در آن از میوه هاى بهشت بود: رطب ، انگور و انار حضرت ابوطالب (علیه السلام ) یک انار برداشت و از نزد مثرم بیرون آمد و خوشحال به خانه رسید و آن را میل کرد. از همان میوه بهشتى در صلب مقدس ‍ امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) به وجود آمد.(30)

 

غدای بهشتی برای فاطمه بنت اسد

روزى فاطمه بنت اسد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را دید که خرمایى میل مى کند که بوى خوش آن از تمام عطرهاى مشک و عنبر بالاتر است و آن خرما از نخلى بود که شاخه اى نداشت !
فاطمه از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خرما در خواست کرد و حضرت خرمائى به او داد تا او میل کند فاطمه پس از اینکه آن خرما را خورد خرمایى نیز براى شوهرش ابوطالب (علیه السلام ) از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم طلب کرد حضرت براى او هم خرما داد.
شب که شد ابوطالب (علیه السلام ) بوى خوشى را استشمام کرد که هرگز مانند آن را نبوییده بود. فاطمه که متوجه ابوطالب (علیه السلام ) بود خرما را به او نشان داد و او هم میل کرد. و وجود جسمانى امیرالمؤ منین (علیه السلام ) از نتیجه آن خرماى بهشتى بوجود آمد.(31)

 

 

پیشگوئی کاهن در باره فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی(ع)

روزى حضرت فاطمه بنت اسد مادر على (علیه السلام ) با عده اى از زنان قریش نشسته بود در این حال پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با چهره نورانى خود ظاهر شدند در حالى که یکى از کاهنان پشت سر آن حضرت مى آمد و آن حضرت را زیر نظر داشت و به دقت او را نگاه مى کرد.
وقتى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نزد آن زنان رسیدند کاهن از آنان درباره حضرت پرسید. آنان گفتند: این محمد است ، صاحب شرف عظیم و فضیلت شامخ ، کاهن آنچه از منزلت حضرت مى دانست به آنان گفت ، و درباره آینده آن حضرت و پیامبریش و مقام بلندى که به آن دست خواهد یافت به آنان بشارت داد سپس اضافه کرد:
در بین شما آن بانویى که پیامبر را در کودکى پرستارى کرده است بزودى همین پیامبر فرزند این زن را پرستارى مى کند(32) که هر دو از یک ریشه اند. او را به اسرار و صحبت خود مخصوص مى گرداند و یگانگى و برادرى خود را با او قرار مى دهد.
فاطمه بنت اسد به کاهن گفت : منم آنکه از او نگهدارى کرده ام . من همسر عموى او هستم که به آینده او امید دارد و منتظر است ، کاهن گفت :
اگر راست مى گویى بزودى پسرى عالم ، و مطیع پروردگار و عالى مقام به دنیا مى آورى که نام او سه حرف است .
او در همه امورش پیرو این پیامبر است و در همه امور کوچک و بزرگ او را یارى مى کند پریشانى ها را از او مى زداید... او و پسر تو که جانشین اوست پیامبر را بعد از رحلتش در حجره اش دفن مى کند.(33)

 

 

خواب فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد مى گوید: آن روز درباره سخن آن کاهن فکر کردم و شب همان طور در خواب چنین دیدم : که کوههاى شام به حرکت درآمده و پیش مى آمدند در حالى که پوششى از آهن بر روى آنها بود، و از داخل آنها صداى وحشتناکى برمى خاست . کوههاى مکه نیز به حرکت درآمده و به استقبال آنها رفتند و با همان صداى وحشتناک جوابشان را دادند. منظره وحشت آورى بود و آن کوهها مانند شتر رم کرده و در هیجان بودند. کوه ابوقبیس مانند اسب به حرکت درآمده بود و قطعات آن از راست و چپش مى افتاد و مردم آنها را جمع مى کردند.
من نیز همراه مردم به جمع کردن پرداختم و چهار شمشیر و یک کلاه خود آهنین طلاکوب شده برداشتم همینکه وارد مکه شدم یکى از آن شمشیرها در آب افتاد و به قعر آن رسید و سپس به آسمان بالا رفت دومى آن هم مستقیم به آسمان رفت و سومى به زمین افتاد و شکست و چهارمى از غلاف بیرون کشیده و در دست من ماند.
من آن را بدست گرفته و مى چرخاندم که ناگاه آن شمشیر به بچه شیرى تبدیل شد و سپس به شیر مهیبى مبدل گردید و از دست من خارج شد و به سوى کوهها به راه افتاد و همچنان پستى و بلندى هاى آن را در مى نوردید. در آن حال مردم از او مى ترسیدند و از او حذر مى کردند، که ناگهان محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد و دست در گردن او انداخت و مانند آهوى مهربان با او همراه شد.
آنگاه من از خواب بیدار شدم در حالى که مرا لرزه گرفته بود و به وحشت افتاده بودم در پى تعبیرکنندگان خواب خود رفتم تا آنکه یکى از آنها خواب مرا، به من خبر داد او در تعبیر چنین گفت :
تو چهار فرزند پسر و بعد از آنها دخترى بدنیا مى آورى یکى از پسران تو غرق مى شود و دیگرى در جنگ کشته مى شود و آن دیگر مى میرد و نسل او باقى مى ماند ولى چهارمى آنها امام مردم مى شود او صاحب شمشیر و حقیقت است او صاحب فضیلت و مقام والا است او پیامبر مبعوث شده را به بهترین وجهى اطاعت مى کند(34)

 

خواب بعدی فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد مى گوید: این رویا همچنان در ذهن من بود تا خداوند سه پسر به من عطا کرد: عقیل و طالب و جعفر سپس به على (علیه السلام ) حامه شدم .
در آن ماهى که على (علیه السلام ) را به دنیا آوردم در خواب دیدم عمودى از آهن از وسط سر من جدا شد و در هوا به حرکت درآمد تا به آسمان رسید و سپس به سوى من بازگشت در خواب پرسیدم : این چیست ؟ به من گفته شد:
این قاتل اهل کفر و صاحب پیمان پیروزى است . حمله او شدید است و از ترس او به وحشت درمى آیند.
او کمک پروردگار براى پیامبرش و تاءیید او بر علیه دشمنش ‍ مى باشد(35)

 

قربانی برای درخواست فرزند

حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد تا مدتى صاحب هیچ فرزندى نمى شدند. به همین جهت سرپرستى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را بر عهده گرفتند و از وجود او خرسند شدند و درخشش وجود او را در خانه خود سعادت مى دانستند و او را بعنوان فرزند خود پذیرفتند.
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در خانه آنان بهترین و بالاترین دوران رشد را سپرى کرد محبت مادرانه فاطمه بنت اسد نسبت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در حدى بود که آن حضرت او را مادر خطاب مى کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در آن روزگار رغبت فاطمه را به مادر شدن متوجه شد لذا روزى به او فرمود:
مادر جان ! یک قربانى خالصانه براى خداوند ذبح کن و در آن شریکى قرار مده ، خداوند آن را از تو مى پذیرد و از تو قبول مى کند و حاجت تو را زود برمى آورد.
فاطمه بنت اسد امر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را اطاعت کرد و خالصانه قربانى کرد و از خداوند خواست فرزند پسرى به او عطا کند. دعاى او را مستجاب کرد و او به آرزویش رساند و پنج فرزند به او عطا فرمود: عقیل ، طالب ، جعفر، على (علیه السلام )، و بعد از آنها خواهرشان فاخته که معروف به ام هانى است (36)

 

لرزه در مکه

از آن شبى که وجود مبارک امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمین به لرزه درآمد بطورى که قریش بشدت از آن زمین لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به یکدیگر گفتند:
خدایان بت هاى خود را بر فراز کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم این زلزله را برطرف کنند و این مسئله را دفع نمایند.
وقتى آنها بهمراه بت ها برفراز کوه جمع شدند لرزش آن بیشتر شد بطورى که صخره ها و تخته سنگها را به حرکت درآورد و آنها را متلاشى ساخت و بتها به صورت روى زمین افتادند. آنها وقتى این منظره را دیدند گفتند: ما در مقابل این امر عظیم طاقت نداریم ! اینجا بود که حضرت ابوطالب (علیه السلام ) بر فراز کوه آمد و در حالى که به اضطراب مردم اهمیتى نمى داد فرمود: اى مردم خداوند تبارک و تعالى امشب حادثه جدیدى در جهان هستى ایجاد کرده و مخلوقى را خلق کرده که اگر او را اطاعت نکنید و به ولایت او اقرار ننمایید و به امامتش گواه نباشید، این لرزه و زلزله آرام نمى گیرد و آنقدر ادامه پیدا مى کند که در سرزمین تهامه براى شما مسکنى باقى نماند.
مردم گفتند: اى ابوطالب ، هر چه تو بگویى مى پذیرم حضرت ابوطالب (علیه السلام ) گریه کرد و دستهاى خود را به سوى خداوند بلند کرد و عرضه داشت : الهى و سیدى اسالک بالمحمدیة المحمودة و بالعلویة العالیه و بالفاطمیة البیضاء و الا تفضلت على تهامه بالرافة و الرحمة (37) با دعاى حضرت ابوطالب (علیه السلام ) زلزله آرام گرفت و مردم این دعا را بخاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهلیت آن دعا را در گرفتاریهاى خود مى خواندند در حالى که معانى و حقیقت آن را نمى دانستند(38)

 

تکلم حضرت علی(ع) در رحم مادر

از هنگامى که فاطمه بنت اسد به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) حامله شد زیبایى چهره اش افزوده گشت فاطمه صداى فرزندش را از درون مى شنید که مى گفت :
لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، به تختم النبوة و بى تختم الولایة ، خدایى جز الله نیست ، محمد پیامبر خداست ، با او نبوت و با من ولایت ختم مى شود
گاهى حضرت در شکم مادر خود با مردم بیرون سخن مى گفت حتى روزى با برادر خود جعفر سخن گفت ، که جعفر با شنیدن صداى على (علیه السلام ) از درون شکم فاطمه بنت اسد بیهوش روى زمین افتاد(39)

 

سقوط بتها در مقابل فاطمه

روزى فاطمه بنت اسد براى زیارت وارد کعبه شد ناگهان بتها به صورت روى زمین افتادند فاطمه بنت اسد دست بر شکم خود کشید و خطاب به پسرش گفت :
نور چشمانم ، اکنون که به دنیا نیامده اى بتها در برابرت سجده مى کنند، پس چگونه خواهى بود زمانى که بدنیا بیایى ؟!
فاطمه این ماجرا را براى شوهرش ابوطالب (علیه السلام ) نقل کرد حضرت گفت : این فرزند؛ همان کسى است که شیرى در راه طائف درباره او با من سخن گفت ؛ و خبر تولد او را به من داد. (روزى در راه طائف شیرى با حضرت ابوطالب روبرو شد و در مقابل او تعظیم کرد. حضرت ابوطالب به او فرمود: بحق خالقت ماجراى خود را برایم بازگو کن شیر گفت :
تو پدر اسد الله و پشتیبان محمد پیامبر خدا و مربى شیر خدا هستى !)(40)

 

گفتگوی و تبریک موجودات

فاطمه بنت اسد مى گوید: چندین ماه که از حمل من مى گذشت ، وقتى نزدیک بدنیا آمدن على (علیه السلام ) شد از نار هر سنگ و کلوخ و درختى که عبور مى کردم مى شنیدم که به من مى گفتند:
هنیئالک یا فاطمه ، بما خصک الله من الفضل و الکرامة بحملک بالامام الکریم اى فاطمه گوارایت باد، آنچه از فضل کرامت ، که خدایت بدان اختصاص داده ، بخاطر آنکه تو حامل امام کریم هستى (41)

 ----------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

-7 معانى الاخبار، ج 2 ص 431.
8- غایة المرام .
9- بحارالانوار، ج 35، ص 9.
10- بحارالانوار، ج 3، ص 117.
11- بحارالانوار، ج 43، ص 151.
12- معانى الاخبار، ج 1، ص 142.
13- کشف الغمه ، ص 106.
14- بحار،، ج 20.
15- عبدالصمد حقیقت .
16- نهج البلاغه ، خطبه 192.
17- فصل المهمه ابن صباغ .
18- حافظ شیرازى .
19- دایرة المعارف علوى ، ص 431، ج 10.
20- معانى الاخبار، ج 1، ص 140.
21- محقق جلال دوانى ، رساله نورالهدیة ، ص 22 و 75؛ محقق دوانى از علماى بزرگ اهل تسنن متوفى 908 ه‍ بوده که در اواخر عمر شیعه شده و مطالب فوق را در کتاب خود ذکر کرده است .
22- قصص الانبیاء.
23- بحارالانوار، ج 42، ص 18.
24- نصایح ، ص 214.
25- بحارالانوار، ج 35، ص 10؛ روضة الواعظین ، ص 68.
26- به داستان ملاقات ابوطالب (علیه السلام ) با راهب مثرم مراجعه شود.
27- العمدة ص 14، روضة الواعظین ص 72 و امالى شیخ طوسى .
28- کوه لکام در سوریه نزدیک شهر حماه و در جنوب شهر حلب مى باشد.
29- بحارالانوار، ج 35.
30- بحارالانوار، ج 35، ص 11.
31- مناقب شهر آشوب ج 1، ص 358.
32- یعنى پیامبر (ص ) در آینده نگهدارى على (ع ) را بر عهده مى گیرد.
33- بحارالانوار، ج 35، ص 40، و کنز الفوائد ص 115
34- بحارالانوار، ج 35، ص 41.
35- بحارالانوار، ج 35، ص 42.
36- بحارالانوار، ج 35، ص 38.
37- در این دعا به وجود مقدس رسول خدا (ص ) و فاطمه الزهرا و على (ع ) توسل شده است .
38- بحارالانوار، ج 35، ص 11.
39- بحارالانوار، ج 35، ص 27.
40- بحارالانوار، ج 35، ص 27.
41- على (علیه السلام ) ولید الکعبه ص 30
42- این تاریخ مطابق است با 21 مارس سال 599 میلادى
43- ورضة الواعظین ، ص 68.
44- بحارالانوار، ج 35، ص 30
45- امالى شیخ طوسى ، ص 80
46- اعلام الورى ، ص 3 و ارشاد مفید، ص 3
47- بحارالانوار، ج 35، ص 13
48- امالى شیخ طوسى ، ص 80 و جنات الخلود، ص 3
49- على (علیه السلام ) ولید الکعبه ، ص 41
50- بحارالانوار، ج 35، ص 13
51- على (علیه السلام ) ولید الکعبة ، ص 31
52- على (علیه السلام ) ولید الکعبه ، ص 32
53- علل الشرایع ، ص 56 و امالى شیخ صدوق ، ص 80 و معانى الاخبار، ص 62
54- بحارالانوار، ج 35
55- بحارالانوار، ج 35
56- على (علیه السلام ) ولید الکعبة ، ص 63
57- کشف الیقین ، ص 6 و بشارة المصطفى ، ص ***
58- بحارالانوار، ج 35
59- الریاض لنضره ، ص 162.
60- امالى شیخ طوسى و بحارالانوار، ج 35
61- امالى شیخ طوسى
62- بحارالانوار، ج 35.
63- مناقب این شهر آشوب ، ج 2.
64- امالى شیخ طوسى و بحارالنوار، ج 35
65- بحارالانوار، ج 35
66- وسایل الشیعه ج 12 ص 129
67- شرح نهج البلاغه ، ج 20 ص 328.
68- امالى صدوق
69- ینابیع المودة ص 247.
70- سوره مائده ، آیه 55.
71- غایة المرام ، تعداد 42 حدیث از طریق اهل تسنن و 19 حدیث از طریق شیعه وارد شده است ، در مورد اینکه آیه فوق در شاء، على (علیه السلام ) نازل شده است .
72- وقایع الایام ، ص 627
73- نصایح ، ص 310.
74- نصایح ، ص 310.
75- نصایح ، ص 399.
76- نصایح ، ص 471.
77- نصایح ، صد 470.
78- بحارالانوار، ج 27، ص 148.
79- بحارالانوار، ج 10، ص 40.
80- کوه ابوقبیس در مکه مکرمه مى باشد.
81- بحارالانوار، ج 39، ص 186.
82- کشف الغمه ، ج 1، ص 79. این شکستن بتها بوسیله على (علیه السلام ) قبل از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و فتخ مکه بوده است و همین عمل نیز در روز فتح مکه مجددا توسط آن حضرت انام شده است .
83- کتاب معصوم دوم ، جواد فاضل ، ص 155.
84- کتاب معصوم دوم .
85- بقره / 30.
86- ص / 26.
87- اعراف / 142.
88- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 9.
89- بحارالانوار، ج 43، ص 96.
90- احزاب /32.
91- کمال الدین ، ج 1، ص 27.
92- انوار البهیه ، ص 42.
93- در این باره به مجمع البحرین واژه فقر مراجعه شود.
94- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 50.
95- محجة البیضاء، ج 4 ص 362.
96- محجة البیضاء، ج 4.
97- خصال صدوق ، ص 215.
98- خصال صدوق ، ص 606.
99- سفینة البحار، ج 1، ص 254
100- خصال صدوق ص 224.
101- تفسیر نمونه .
102- بحارالانوار، ج 43، ص 29.
103- تفسیر جامع .
104- ارشاد مفید، ص 101، فصل 27؛ بحارالانوار، ج 21، ص 80
105- و فیات العلماء، ص 37.
106- عبدالرحممان جامى .
107- احمد عزیزى .
108- ریاحین الشریعه ، ج 1، ص 58.
109- تفسیر نمونه .
110- سیره ابن هشام ، ج 2، مسند احمد نیل ، ج 4، ص 163.
111- تفسیر نمونه .
112- تفسیر نمونه
113- شرح و تفسیر آیه 55 سوره مائده .
114- تفسیر نمونه .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۳

پشتیبانی